از یک خواب آشفته بیدار شده ام و میخواهم بنویسم. جمع کردن حواسم کار ساده ای نیست.
زمستان است و ساعت 6 صبحش کاملا تاریک. به طوری که اصلا به نظر نمی آید صبح شده.
آه.
امروز شیزوکو، دو ساله شد. دو سال عدد کوچکی است، ولی اینکه مطمئن باشی دو سال نوشته ای (حتی اگر تلخ یا بیهوده بوده) احساس خوشایندی می دهد. در واقع این تداوم، دوست داشتنی ست.
پی نوشت : دلم می خواهد بنويسم که قدر لحظه ها را بدجور بدانید؛ مخصوصاً لحظاتی که با کسی سپری میشود که تمام وجودتان است. شاید دیگر تکرار نشوند.
خدا تمام زندگی ام را برایم نگه دارد.
درباره این سایت